"تاثیرنمازدربازدارندگی ازفحشاومنکر"
فقط خدا تنهاست

« جوانک شاگرد بزاز ،

بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده او نمی دانست

این زن زیبا و متشخص که به بهانه ی خرید

پارچه به مغازه ی آن ها رفت و آمد می کند ،

عاشق دل باخته ی اوست

و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا برپاست .

یک روز ، همان زن به در مغازه آمد

و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند .

آن گاه به عذر این که قادر به حمل این ها نیست ،

به علاوه پول همراه ندارد ، گفت :

پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد

و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد .

مقدمات کار قبلاً از طرف زن فراهم شده بود .

خانه از اغیار خالی بود جز چند کنیز اهل سرّ ،

کسی در خانه نبود .

محمد بن سیرین که عنفوان جوانی را طی می کرد

و از زیبائی بی بهره نبود پارچه ها را به دوش گرفت

و همراه آن زن آمد تا به درون خانه داخل شد .

در از پشت بسته شد .

ابن سیرین را به داخل اتاق مجلل راهنمائی کردند .

او منتظر بود که خانم هر چه زودتر

بیاید جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد .

انتظار به طول انجامید . پس از مدتی پرده ها بالا

رفت ، خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود ،

با هزار عشوه پا به درون اتاق گذاشت .

ابن سیرین در یک لحظه فهمید که دامی برایش گسترده اند .

فکر کرد با موعظه و نصیحت یا با

خواهش و التماس ، خانم را منصرف کند ،

دید خشت بر دریا زدن بی حاصل است . خانم عشق

سوزان خود را برای او شرح داد و به او گفت :

من خریدار اجناس شما نبودم ، خریدار تو بودم .

ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود

و از خدا و قیامت سخن گفت ، در دل زن اثر نکرد .

التماس و خواهش کرده ، فایده نبخشید .

گفت چاره ای نیست باید کام مرا برآوری و همین که

دید ابن سیرین در عقیده ی خود پافشاری می کند ،

او را تهدید کرد و گفت : اگر به عشق من

احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی ،

الان فریاد می کشم و می گویم این جوان نسبت به من

قصد سوء دارد . آن گاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد .

موی بر بدن ابن سیرین راست شد ،

از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می داد که

پاکدامنی خود را حفظ کند ، از طرف دیگر ،

سرباز زدن از تمنای آن زن ، به قیمت جان و آبرو و

همه چیزش تمام می شد . چاره ای جز اظهار تسلیم ندید ،

اما فکری مثل برق از خاطرش

گذشت . فکر کرد یک راه باقی است ،

کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود

و خودش از من دت بردارد .

اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم ،

باید یک لحظه آلودگی ظاهر را

تحمل کنم . به بهانه ی قضای حاجت ، از اتاق بیرون رفت

و با وضع و لباس آلوده برگشت و به

طرف زن آمد . تا چشم آن زن به او افتاد ری در هم کشید

و فوری او را از منزل خارج کرد . »



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 9 آذر 1392برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : سوگل

درباره وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم می خواهم بالحظه های پرامید, زیستنم راهویت بدهم وازروزمرگی های غفلت آوررهاشوم. می خواهم ازکشتزارعمرم طلادروکنم, پس به تابلوی زندگیم رنگ شاداب صاحب الزمان میزنم. برای همین خواستم عهدنامه ای باشماداشته باشم وبه شماقول می دهم محض خاطرت به آن وفاداربمانم تابدانی برای همیشه به یادت هستم. برای همیشه به یادت هستم. شیعیان خواب بس است برخیزید هجرارباب بس است برخیزید یادمان رفته که مهدی هم هست یادمان رفته که اومنتظراست یادمان رفته که اوپشت دراست
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط خدا تنهاست و آدرس sogolfx.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان