شیری نداره مادرپیش تو آبروم رفت
گوش بده خواهرت گفت صبر کنید عمو رفت

پهلونه قصه ها رفته که آب بیاره
عمو که سقا بشه کار نشد نداره

عمو میاد به خیمه تا چشم رو هم بذاری
تموم میشه عزیزم قصه و بی قراری

خدای دریا دلا دلو زده به دریا
آب میاره اگه که آب باشه تا ثریا

تا سقا آب میاره رو هم بذار چشاتو
عمو بخواد میاره تا خیمه ها فراتو

نگاه نکن من و تو چه گریه هایی داریم
هنوز عمو تو راهه ما هم خدایی داریم

عمو میاد به خیمه با مشکی که پر آبه
رقیه جون بیدار شو الان چه وقت خوابه

مگه چی شد که عمه اینقده بی قراره
از گوش هرچی بچه ست گوشواره در میاره

نظرات شما عزیزان:

==shima==

ساعت13:03---7 آذر 1392

[وب سایت]

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد/هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات/یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد

فاطمه

ساعت17:11---29 آبان 1392

[وب سایت]

سلام..
وبتون خیلی زیباست...موفق باشید
خوشحال میشم به من سر بزنید و نظرتون رو بگید
اگه با تبادل لینک موافقید منو با "ستون دین من" لینک کنید و بگید با جه اسمی شما رو لینک کنم..
یا علی

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: